. تجددگرايى افراطى; در مقابل تمسك به اسلام ناب، تجددگرايى افراطى ـ ياالتقاط ـ و زهدگرايى منفى قرار دارد. تجددگرايى افراطى تلفيق اسلام با انديشه هاى غيراسلامى براى زيبا جلوه دادن آن مى باشد.
4. جدايى حوزه و دانشگاه; در واقع يكى از كليدى ترين مسايل اجتماعى و فرهنگى در جامعه اسلامى ما حفظ و تقويت وحدت اين دو نهاد است كه جدايى آن ها آفتى بزرگ به شمار مى آيد.
5 . بوروكراسى مفرط و فساد ادارى و اجتماعى; حضرت على(عليه السلام) مى فرمايد: همانا فلسفه نابودى رژيم هاى پيشين اين بود كه حق مردم را ندادند تا آن را به رشوت خريدند، و راه باطلشان بردند و آنان پيرو آن گشتند.
6 . دنياطلبى و اشتغال به زينت هاى دنيوى بالأخص بين اقشار انقلابى; اگر زندگى تجملى و روحيه تكاثرطلبى در ميان عناصر انقلابى فزونى گيرد و نيروهاى انقلابى روحيه خود را از دست دهند، داعيه دفاع از انقلاب و ارزش ها تضعيف مى شود. امام صادق(عليه السلام) ضرر دو گرگ درنده كه به گله چوپانى حمله مى كنند را به مراتب كمتر از زيان حبّ مال و جاه طلبى كه متوجه دين مسلمانان مى شود، مى داند.
ابن خلدون نيز در بحث فراز و فرود تمدن ها به دوران هاى زير اشاره مى كند: دوران ظفر، دوران قدرت، دوره تجمل و فراغت، دوره خرسندى و بالأخره دوره اسراف و تبذير و انحطاط. در دوران آخر، عصبيت ـ همبستگى اجتماعى ـ از بين مى رود و تن آسايى، تجمل و حاكميت روابط فزونى مى گيرد.
7. حاكم شدن روحيه ريا و تملق به جاى اخلاص و ايثار و دگرگونى مجدد ارزش هاى جامعه و فرآيند تبديل ثروت به ارزش و نابرابرى اجتماعى;
8 . اشاعه فحشا و فساد و ارتشا;
9. تأثيرپذيرى از جنگ روانى و تهاجم فرهنگى و تبليغاتى دشمن و رجعت تدريجى به ارزش هاى فرهنگى رژيم پيشين;
10. بحران هويت اجتماعى بالأخص بين نوجوانان و جوانان نسل دوم و سوم انقلاب و گرايش به الگوهاى غربى;
11. فرار مغزها; نداشتن برنامه اى همه جانبه براى جلوگيرى از مهاجرت تحصيل كردگان و متخصصان و مشخص نبودن مرزهاى «تعهد» و «تخصص» باعث ظهور پديده فرار مغزها به كشورهاى ديگر جهان مى شود.
ب. آسيب شناسى سياسى
امام على(عليه السلام) علل افول دولت ها را چهارعامل مى داند: تباه نمودن اصول اساسى، فريب كارى، مقدم داشتن فرومايگان و مؤخرداشتن فرزانگان. عوامل فوق از ضعف يا سوءمديريت مسئولان حكومتى ناشى مى شود و به تضعيف مشروعيت دولت مى انجامد.
در ارتباط با آسيب شناسى سياسى انقلاب اسلامى ايران با عنايت به رهنمودهاى رهبران فكرى و سياسى انقلاب مى توان به موارد ذيل اشاره نمود:
1. ناتمام گذاشتن آرمان هاى نهضت; به تعبير استاد مطهرى متأسفانه تاريخ نهضت هاى اسلامى صدساله اخير، يك نقيصه در رهبرى روحانيت شيعه را نشان مى دهد و آن اين كه روحانيت نهضت هايى را كه رهبرى كرده تا مرحله پيروزى بر خصم ادامه نداده است.
در مورد انقلاب اسلامى ايران هرچند وضعيت متفاوت است، ولى هنوز تمامى آرمان هاى داخلى و خارجى انقلاب جامه عمل به خود نپوشيده است. تلاش در جهت تقويت و اجراى اين آرمان ها از طريق
افزايش آگاهى هاى عمومى و بسيج امكانات، به افزايش اقتدار و استحكام داخلى و نفوذ بين المللى انقلاب مى انجامد.
2. ابهام طرح هاى آينده; انقلاب بايد طرح هاى روشن و خالى از ابهام و مورد قبول وتأييد رهبران
ارائه دهد تا جلوى ضايعات گرفته شود. تجربه نشان داده است كه كلى گويى و روشن نبودن طرح هاى آينده به تناقض در عمل منجر مى شود و ضايعات اساسى به بار مى آورد.
3. رخنه فرصت طلبان; فرصت طلب كسى است كه نسبت به آرمان هاى انقلاب بى اعتقاد يا بى تفاوت و در تلاش براى تأمين منافع شخصى خويش است. استادمطهرى در اين رابطه مى گويد:
هر نهضت مادام كه مراحل دشوار اوليه را طى مى كند سنگينى اش بر دوش افراد مؤمن، مخلص و فداكار است. اما همين كه به بار نشست و يا لااقل نشانه هاى باردادن آشكار گشت و شكوفه هاى درخت هويدا شد، افراد فرصت طلب نفوذ مى كنند... تا آن جا كه انقلابيون مؤمن و فداكاران اوليه را از ميدان به در مى كنند... انقلاب فرزند خور نيست، غفلت از نفوذ و رخنه فرصت طلبان است كه فاجعه به بار مى آورد... مبارزه با رخنه و نفوذ فرصت طلبان على رغم تظاهرات فريبنده شان يكى از شرايط اصلى ـ حفظ ـ يك نهضت در مسير اصلى است.
4. تفرقه و درگيرشدن در گرداب اختلافات داخلى و استفاده نكردن از نيروهاى بالقوه مردم; همان گونه كه اشاره شد امام على(عليه السلام) راز تداوم انقلاب را دورى از تفرقه و تحكيم اركان مودت و محبت و ترغيب و توصيه نسبت به آن معرفى مى نمايد. مهم ترين عامل تهديدكننده بالندگى يك ملت از ديدگاه آن حضرت عبارت است از: كاشتن بذر نفاق و كينه در سينه، پشت كردن به يكديگر، ترك يارى هم نوعان و تبديل الفت و محبت به پراكندگى و تفرقه.
بنيان گذار جمهورى اسلامى ايران نيز پيوسته بر دورى از تفرقه و لزوم وحدت براى تداوم انقلاب تأكيد داشتند.
از ديدگاه ابن خلدون نيز عصبيت مهم ترين عامل اعتلاى يك ملت و تمدن محسوب مى شود. عصبيت به مثابه رشته مشتركى، خانواده ملت را به هم پيوند مى دهد.
5 . شفاف نبودن مواضع گروهها، افراد و جناحها در سطح جامعه.
6 . بى تفاوتى مردم نسبت به سرنوشت كشور و اصالت يافتن منافع شخصى و غيرسياسى شدن
دانشگاهها; انقلاب به مثابه موجودى زنده است كه براى دوام خود نياز به تغذيه دارد. ساختن نيروهاى انقلابى و مؤمن از نسل هاى جديد، از مهم ترين عوامل تداوم انقلاب محسوب مى شود.
7 . ايجاد ترديد در آرمان هاى انقلاب و به فراموشى سپردن يا تضعيف شعار استقلال و آزادى;
8 . در خطر قرارگرفتن امنيت مظلومين; عدم امنيت حقوقى، سياسى، جانى، مالى و حيثيتى مردم زمينه را براى رخنه و تقويت مخالفان انقلاب باز مى كند;
9. جدى نگرفتن تخصص در امر حكومت و سياست;
10. بروز ابهامات و چالش هايى در سياست خارجى; از طريق ابهام در مفهوم و مرز منافع ملى، نداشتن استراتژى مشخص و عقلانى، گرفتارآمدن در ساختارى غير پويا و ناكارآمد و روزمرگى و مشخص نبودن كامل روند تصميم گيرى.
11. بازگشت استعمار به طرق آشكار و نهان و وابستگى نظامى و سياسى به قدرت هاى بيگانه.
ج. آسيب شناسى اقتصادى
اميرالمؤمنين على(عليه السلام) يكى از علل سقوط و زوال حكومت ها را تبذير و هزينه هاى زيان بار اقتصادى معرفى مى نمايد. (1) روش اقتصادى وى براساس عدالت و حقيقت بود و جز به حق عمل نمى كرد. وى هيچ گونه تبعيض و امتيازى حتى براى خود و نزديكان قائل نبود تا جايى كه چون عقيل برادر وى تقاضاى سه صاع ـ يك كيلو ـ گندم از بيت المال كرد، حضرت امتناع ورزيد و آهنى گداخته به دست او نزديك كرد و فرمود:
اى برادر در اين مال چيزى جز آن چه به تو دادم حقى ندارى، ولى صبر كن تا مالى از خودم برسد، آنگاه هرچه خواسته باشى به تو خواهم داد.
امام على(عليه السلام) در پاسخ ايراد كسانى كه رعايت مساوات در عطاياى بيت المال را خلاف «سياست» مى دانستند، فرمود:
اگر اين دارايى از خودم بود به طور يكسان در ميان شما تقسيم مى كردم تا چه رسد به اين كه اين اموال از آن خداست. آگاه باشيد كه بخشيدن مال در غير موردش تبذير و اسراف است. وقتى شريح قاضى خانه اى گران به مبلغ 80 دينار خريد، حضرت او را احضار كرده و فرمود: اى شريح، به زودى كسى به سراغت خواهد آمد كه نه قباله ات را نگاه مى كند و نه از شهودت مى پرسد. تو را از آن خانه بيرون مى كند و به قبر تحويل مى دهد.
مهم ترين اصولى كه اميرمؤمنان در سياست هاى اقتصادى دولت خود رعايت مى نمود عبارت بود از: رعايت حال خراج دهندگان، هميارى اقتصادى دولت و مردم، استفاده از ماليات جهت عمران و
آبادى، عدم تبعيض در اخذ ماليات، برخورد شديد با محتكران و گران فروشان، محترم شمردن بيت المال، رفاه و آسايش مردم و رسيدگى به طبقات پايين جامعه. ايشان همواره در مورد مستضعفانى كه هيچ چاره اى براى معاش خود ندارند توصيه مى كردند.
با توجه به سيره على(عليه السلام) و با عنايت به رهنمودهاى رهبران فكرى ـ سياسى انقلاب به اجمال مهم ترين آسيب هاى اقتصادى انقلاب اسلامى ايران را مى توان چنين معرفى كرد:
1. وابستگى اقتصادى به قدرت هاى بيگانه;
2. نداشتن برنامه هاى بلندمدت و كوتاه مدت براى نيل به استقلال و توسعه اقتصادى با توجه به رشد بى رويه و نامناسب جمعيت; اين امر باعث مى شود امكانات و توانمندى هاى كشور بى آنكه راه گشاى يك اقتصاد مستقل و توسعه يافته شود در امور روزمره و زودگذر به كار افتد و از ميان برود.
3. عدم توجه به بحران هاى اقتصادى ناشى از روند توسعه يا عدم توجه به رعايت اقشار كم درآمد در اجراى برنامه هاى سازندگى و توسعه اقتصادى;
4. عدم وجود فرهنگ كار و انضباط اجتماعى و گرايش به احتكار، دلالى، گران فروشى، قاچاق و ساير شغل هاى كاذب;
5 . رانت گرايى.
6 . جداشدن مردم از برنامه هاى دولت در طرح هاى سازندگى;
7 . افزايش فاصله طبقاتى، پيدايش ثروت هاى بادآورده و بى توجهى به مستضعفان و عنايت به ثرومندان; فاصله فاحش فقير و غنى و فقدان عدالت اجتماعى ـ اقتصادى، راه رابر كم رنگ شدن آرمان هاى انقلابى مى گشايد. فقرا در بند تأمين كم ترين ميزان وسايل زندگى اند و ثروتمندان در پى
اسراف و تبذير و تجمل. بنابراين، هردو گروه خود را از مسير انقلاب كنار مى كشند و دشمنان انقلاب فرصت رخنه مى يابند. قرآن كريم، به عنوان يك ضابطه كلى، اعلام مى دارد كه به هيچوجه ثروت نبايد ميان توانگران دست به دست گردد.
استاد مطهرى پس از تبيين عدالت اجتماعى، استقلال، آزادى و معنويت اسلامى به عنوان سه ركن انقلاب مى گويد: سرمايه دارى از آن جهت محكوم است كه در بطن خود استثمار را پرورش مى دهد.
امام خمينى(ره) درباره توجه به مستضعفان مى فرمايد:
جنگ هاى پيامبر همه اش با اغنيا و با گردن كلفت ها بود. با ثروتمندها بود. خدا نياورد آن روزى كه سياست ما و سياست مسؤولين كشور ما پشت كردن به دفاع از محرومين و روآوردن به حمايت از سرمايه دارى گردد و اغنيا و ثروتمندان از اعتبار و عنايت بيش ترى برخوردار بشوند. معاذالله كه اين با روش انبيا و اميرالمؤمنين و ائمه معصومين(عليهم السلام) سازگار نيست. دامن حرمت و پاك روحانيت از آن منزه است و تا ابد هم بايد منزه باشد.
آن راهبر فقيد در وصيت نامه سياسى ـ الهى اش نيز چنين مى فرمايد:
توجه داشته باشند كه رئيس جمهور و وكلاى مجلس از طبقه اى باشند كه محروميت و مظلوميت مستضعفان و محرومان جامعه را لمس نموده، در فكر رفاه آنان باشند، نه از سرمايه داران و زمين خواران و صدرنشينان مرفه و غرق در لذات و شهوات كه تلخى محروميت و رنج گرسنگان و پابرهنگان را نمى توانند بفهمند... به آنان خصوصاً مستضعفان و محرومان و ستم ديدگان كه نورچشمان ما و اولياى نعم همه هستند و جمهورى اسلامى رهاورد آنان و با فداكارى هاى آنان تحقق پيدا كرد و بقاى آن نيز مرهون خدمات آنان است، فروگذارى نكنيد.
( ر.ك : انقلاب اسلامى و چرايى و چگونگى رخداد آن (ويراست سوم) ؛ نشر معارف ؛ صص 169-176 .)
د. راهكار مقابله با آسيب ها و آفات انقلاب:
علاوه برشناسايي آسيب هاي فوق و توجه اساسي به آنها در اين زمينه بايد گفت : شرط اساسى براى مقابله با آسيبهاى انقلاب توجه به علل و عوامل پيروزى، اقتدار و تداوم و استمرار انقلاب است. يك انقلاب در حد كمال مطلوب، سه ركن اساسى دارد كه عبارت است از: برخوردارى از يك ايدئولوژى و مكتب پويا و انقلابى، و مشاركت گسترده، فعالانه و ايثارگرانه مردم از همه طبقات، و ظهور و نهادينه شدن رهبرى مورد قبول عموم مردم با ويژگىهاى شخصى هم چون نبوغ، اقتدار، صلابت و جسارت در تصميم گيرى.
انقلاب اسلامى در مقايسه با انقلابهاى ديگر، در هر سه ركن از تماميت و عظمت بىنظيرى برخوردار بوده است و در واقع، چه در مقابله با رژيم گذشته و حاميان خارجى آن و چه در مقابله با ضد انقلاب و دشمنان داخلى و خارجى با تكيه بر اين سه ركن هم چنان بالنده و پيروز به پيش رفته و موفق بوده است.
به اين ترتيب حفظ ويژگىهاى اين سه ركن اساسى اقتدار نظام و انقلاب، مىتواند هم چنان موجب تداوم و توسعه آن گردد و هر نوع آسيبى كه به اين سه ركن وارد آيد، موجبات زوال تدريجى و انحطاط انقلاب فراهم خواهد كرد. تاريخ جوامع بشرى و ظهور اقتدار و زوال و انحطاط در آنها چه در جوامع اسلامى و چه در جوامع ديگر هم مؤيد همين امر است.
از طرف ديگر دشمنان انقلاب نيز كه از رويارويى مستقيم با اين انقلاب نا اميد گشتهاند، در جهت ايجاد و تقويت آفات و تشديد آسيبهاى وارده به انقلاب از هيچ اقدامى دريغ نخواهند كرد و به اين ترتيب اين وظيفه دوستداران و مسئولين نظام است كه هر چه دقيق تر نسبت به شناخت اين آسيبها اقدام نموده، در صدد مقابله و علاج آنها باشند و حساسيت ويژهاى در اين زمينه به خرج دهند و بدانند و آگاه باشند كه هيچ انقلابى بدون مبارزه مستمر و دائم با آفات آن نمىتواند هميشه از جايگاه مقتدرى برخوردار بوده، موفقيتها و دست آوردهاى آن تضمين گردد.
در جامعه اسلامى انقلابى ما، دو جريان فكرى خطرناك و منحرف سياسى چپ و راست (ماركسيسم و ليبراليسم)، هم چنين جريانات انحرافى مذهبى از قبيل اسلام التقاطى و اسلام غير سياسى و تخديرى، وجود دارد اگر چه كه در برخورد مستقيم و رويارويى با انقلاب اسلامى شكست خوردهاند و سيستم و نظام و تشكيلات رسمى آنها يا از هم پاشيده و يا رسوا شده است، ولى واقعيت امر اين است كه اكثر سردمداران آنها بر خط مشى و شيوه فكرى خود باقى ماندهاند و احتمالا براى بقا و حيات خود و حتى پيشرفت و پيشبرد فكر خود به شيوه ماكياولى نه تنها وابستگى، خود را به هر يك از جريانهاى فكرى مزبور انكار مىكنند بلكه از آنها تبرى نيز مىجويند . ولى در عمل، جريان فكرى خود را با نام انقلاب و به نام اسلام و تمسك به معيارهاى اسلامى، بسط و گسترش مىدهند. راست گرايى و چپ گرايى همواره از خطرات مهمى است كه مىتواند موجبات انحراف و شكست انقلاب را در دراز مدت فراهم كند.
براى جلوگيرى از نفوذ چنين جرياناتى و تضمين سلامت انقلاب از هر خطر و انحرافى، دو وظيفه اصلى و اساسى بر عهده متفكران انقلاب به ويژه فقهاى اسلامى مىباشد:
الف) با مجاهدت و تلاش پىگير، زوايا و جوانب مختلف مكتب اسلام را با توجه به مسايل و معضلات امروزى، روشن، تبيين و تدوين نمايند تا از اين رهگذر در تنظيم قوانين مناسب و اجراى آنها مسئولين را يارى نمايند.
ب) ويژگىهاى جريانات فكرى سياسى ـ مذهبى منحرف را دقيقا شناسايى و پىگيرى كرده، با ارائه و معرفى آنها، جامعه را از خطر نفوذ آنها بر حذر دارند.
مسايلى كه هنوز جامعه ما گريبانگير آن بوده و حل نشده، متعدد است. در اين جا نه فرصت پرداختن به آنها و ارائه راه حل براى هر يك وجود دارد و نه در توانايى نويسنده مىباشد . بنابراين فهرست وار به آنها مىپردازيم:
اگرچه جنگ تحميلى با پذيرش قطعنامه 598 و اعلام آتش بس و به دنبال درگيرى عراق با كويت و الزاما آزادى اسرا و خروج نيروهاى عراق از خاك ايران ديگر به عنوان مسئله اصلى جمهورى اسلامى در سر لوحه برنامهها قرار ندارد، مع ذلك نبايد فراموش كرد، جنگ با استكبار تا نابودى قطعى آن، هم چنان ادامه دارد و ملت نبايد حالت آمادگى خود را براى ايثار و فداكارى از دست بدهد. اين جنگ براى جمهورى اسلامى و انقلاب تنها مسئله رفع تجاوز و جبران خسارت وارده نبود بلكه علاوه بر خنثى كردن يكى از توطئههاى بزرگ دشمنان خارجى انقلاب، در سقوط و به زانو در آوردن نظام جمهورى اسلامى، آزمايش و محك مهمى بود و در تحليل ميزان استقامت و پايدارى و سازش ناپذيرى انقلاب در مقابل فشارهاى سياسى، نظامى و اقتصادى كه بر آن وارد مىآيد، نقش مهمى داشت.
پيروزىهاى پى در پى رزمندگان اسلام تحت تأثير عامل ايمان واراده و بر پايه ايثار و شهادت، به ويژه عمليات استشهادى در لبنان و فلسطين، نگرانى جدى دشمنان انقلاب را فراهم كرده است و موضوع تسلط و يا توازن قوا را كه قبلا بر پايه اقتدار نظامى و تسليحاتى محاسبه مىگرديد، با پديده جديد و لاينحلى مواجه ساخته است.
در عين حال جمهورى اسلامى كماكان بايد تمام توان و نيروى خود را در تقويت بنيه نظامى و فعاليت در صحنه ديپلماسى براى تحقق خواستههايش به كار گيرد كه اگر چه ذخاير عظيم انسانى و مالى را بايد صرف آن نمود ولى قطعا در تثبيت و تقويت مواضع انقلاب اهميت ويژهاى خواهد داشت و موج تثبيت و استقرار هر چه بيشتر اقتدار ملى در منطقه، براى تحقق اهداف جهانى آن خواهد گرديد.
به موازات آن، حل مشكلات اساسى اقتصادى از اهم مسايل انقلاب است. رفع بى عدالتىهاى اقتصادى، اجتماعى باقى مانده از زمان طاغوت و برقرارى نظام اقتصادى عادلانه اسلامى هنوز مسئلهاى است كه به طور جدى چارچوب و برنامه آن روشن و مشخص نشده است. اين كه تا كى بايد طبقات عظيمى از جامعه كه پايههاى انقلاب بر دوش آنها قرار دارد كماكان از حداقل امكانات زندگى، محروم باشند در حالى كه اقليت محدودى از طبقات مرفه و متنعم كه جز شكايت از كمبودها و ساير مشكلات انقلاب، چيز ديگرى براى ارائه ندارند و برخوردار از همه امكانات هستند، مسئلهاى است كه بالأخره بايد به آن پرداخت و اين امر همان چيزى است كه مقام معظم رهبرى از آن به مبارزه با فقر، فساد و تبعيض ياد كرده است.
حل مشكلات روستاها و روستاييان، كسانى كه توليد كنندگان اصلى ارزاق جامعه هستند و جلوگيرى از مهاجرت بى رويه آنها به شهرها و حل مسئله گسترش روز افزون و بدون برنامه شهرها نيز از مسايل عمدهاى است كه هنوز چارهاى اساسى براى آن پيدا نشده است. در حالى كه هم اكنون حدود بيش از نيمى از مردم ايران شهر نشين شده و كمتر از نيمى ديگر كه در روستاها هستند به علت عدم بهرهبردارى از امكانات ضرورى، قادر به تأمين نيازهاى اوليه خود نيز نيستند . با اين وجود، چگونه كشور ما مىتواند از نظر تأمين ارزاق استراتژيك، خود كفا شود؟
مسئله تأمين مسكن مردم كه بزرگترين بخش از نگرانىهاى هر خانواده را تشكيل مىدهد و قسمت عمده درآمد آنها را مىبلعد نيز از مسايل رفاهى مهم و در عين حال معضل بزرگ جامعه است.
حل مسئله بوروكراسى ادارى و اصلاح دانشگاهها و مؤسسات آموزشى نيز از مسايل بسيار مهمى است كه بايد به آنها توجه كافى نمود.
انقلاب اسلامى با همه عظمتى كه برشمرديم هم چون ارمغانى الهى و مائدهاى آسمانى در تاريكترين لحظات از تاريخ ملت ايران به ما ارزانى شد. در حقيقت اين انقلاب وديعهاى است الهى كه خداوند بر ما منت گذارده و ما را لايق دانسته كه در ميان همه نسلها به نسل حاضر و در ميان همه جوامع و ملتها به ملت ما سپرده شود تا در حفظ و گسترش آرمانهاى آن بكوشيم . ملت ما هم تا كنون با تقديم چند صد هزار شهيد و معلول و حضور هميشگى خود در صحنه و مشاركت گسترده در پاسدارى آن با تمام توان كوشيده و بر همه مشكلات و موانع فايق آمده است.
پيروزىهاى چشمگير و شكوفايى روزافزون انقلاب اسلامى خواب راحت را از چشمان همه قدرتهاى استكبارى زدوده است. ترس آنها از اين است كه اگر به اين انقلاب امكان داده شود تا در آرامش به سر برد و ميدانى براى معرفى يك نظام اسلامى پيدا كند، جاذبه و كشش آن موجب خواهد شد كه نه تنها ملتهاى مسلمان به صورتى غير قابل مقاومت به طرف آن كشيده شوند بلكه ملل غير مسلمان نيز كه از بلوك بندىها و وضع موجود جهان در رنج و عذاب هستند، مدل و شيوه ديگرى را در اختيار خواهند داشت كه نمىتوان آنها را از اختيار كردن چنين مدلى بازداشت. بنابراين قدرتهاى استكبارى تا شكست قطعى و نااميدى كامل خود تلاش خواهند كرد براى انقلاب اسلامى درد سر ايجاد كنند و مجدانه براى سرنگونى آن خواهند كوشيد و در آن صورت ادعا خواهند كرد كه ايجاد چنين كمال مطلوبى با عنوان نظام اسلامى عملى نيست و مذهب در حد ايدهآل خود يك رابطه فردى با خدا است يا حداكثر يك فرم رسمى از دولتى است كه در يك كشور مسلمان توسط يك حكمران مسلمان، اداره مىشود.
بايد هوشيار بود كه هر نوع موفقيت استكبار در اين زمينه، بزرگترين شكست را براى انقلاب به ارمغان مىآورد و براى سالها بلكه قرنهاى متمادى هر نوع حركت اسلامى را به شكست كشانده و يا در نطفه خفه خواهد كرد.
ملت ايران و رهبران آن اين فرصت و موقعيت را به دست آوردهاند كه آن چه را در قالب مخالفتهاى معنوى و اخلاقى خود با نظام سابق بروز مىدادند در چارچوب سياستهاى مدرن و مدونى پياده كنند. مسايلى از قبيل ماهيت سياست و اقتصاد اسلامى، روابط اجتماعى و برقرارى عدالت اسلامى در جامعه از جمله مسايلى است كه بايد به آنها پرداخت. در حالى كه انقلابهاى بورژوازى ـ ليبراليستى غربى روى آزادى فرد به قيمت فدا كردن عدالت اجتماعى تكيه مىكنند و انقلابهاى ماركسيستى، برقرارى عدالت اجتماعى را به قيمت از دست دادن آزادىهاى فردى نويد مىدهند، اينك انقلاب اسلامى است كه بايد بتواند جامعهاى را به دنيا ارائه دهد كه هيچ كدام از آنها، فداى ديگرى نشود.
دنياى امروزى ديگر دنياى قبل از انقلاب اسلامى نيست. اينك صفحه جديدى در تاريخ اسلام باز شده است. شكوه گذشته اسلام مجددا بدان باز مىگردد. دشمنان اسلام، جنگ دائمى را بر عليه اسلام پى خواهند گرفت. آنها مغرور قدرت مادى خود هستند و دست از عناد و توطئه برنخواهند داشت.
سرنگونى رژيم طاغوت ـ و آن چه كه نمايانگر آن بود ـ اگر چه به قيمت جان دهها هزار انسان به دست آمد، وقتى كه با برنامهها و اهداف عظيمى كه در پيش است، مقايسه شود به صورت موفقيت كوچكى جلوهگر شده و ابتداى راه را به ما نشان مىدهد.
امروزه صداى تودههاى مسلمان با شعارهاى اسلامى در اقصى نقاط جهان اسلام، بلند است. تودههاى مسلمان به يمن پيروزى انقلاب اسلامى ايران راهى را انتخاب كردند كه ما طى كرديم . هر نوع غفلت در ادامه راه، موجبات يأس و سستى آنها را نيز فراهم خواهد كرد. بنابراين بار موفقيتها و شكستهاى ملل ديگر هم بر دوش ما قرار دارد و نبايد از آن غافل بود. و اين در شرايطى است كه دولتهاى اسلامى فعلى نه تنها از نظر سياسى، اقتصادى و نظامى بلكه از نظر ايدئولوژيك هم جذب اردوگاه استكبار شدهاند. آخرين اميدى كه دشمنان انقلاب داشتند و بدان دل بسته بودند و در عين حال دوستان و ياران انقلاب هم نگران آن بودند، موضوع رحلت و غيبت رهبر و بنيانگذار انقلاب اسلامى «امام خمينى (ره)» از صحنه انقلاب بود.
از آن جا كه نقش رهبرى در پيروزى و تداوم انقلاب يكى از اركان اصلى و مهم انقلاب بود و تودههاى مردم با شيفتگى و عشق و علاقه زايد الوصفى از رهنمودها و نظرها و دستورهاى ايشان پيروى مىكردند، دشمنان انقلاب بر اين تصور بودند كه با رحلت امام (ره) توده مردم نيز از صحنه خارج شده، جنگ قدرت براى كسب مقام رهبرى در خواهد گرفت و آن چنان هرج و مرج و اختلاف و نابسامانى ايجاد خواهد شد كه امكان كنترل اوضاع از دست دولت مردان خارج، و در حقيقت انقلاب به پايان عمر خود نزديك خواهد گشت. با اين وجود حادثه جان گداز رحلت حضرت امام (قدس سره الشريف) در شرايطى رخ داد كه نه تنها آخرين اميدها و آرزوهاى دشمنان انقلاب را تبديل به يأس كرد، بلكه جهانيان را وادار به اعتراف به اين مسئله مهم نمود كه اين انقلاب از استحكام و قدرت و توانايى فراوانى برخوردار است.
رحلت امام (ره) در شرايطى رخ داد كه همه تصميمات بنيادينى كه مىتوانست براى جانشينان ايشان مشكل آفرين باشد و آنها را به بن بست بكشاند، اخذ شده بود. به ويژه در چند ماهه آخر حيات ايشان تصميماتى كه در زمينه پذيرش قطعنامه 598 شوراى امنيت، بركنارى آيت الله منتظرى و صدور فرمان «بازنگرى قانون اساسى» گرفته شده بود، راه را كاملا هموار ساخت .
از سويى ديگر، امام با اقدامات، پيامها و نوشتههاى فراوان خود كه آخرين آنها وصيت نامه سياسى ـ الهى ايشان مىباشد، به اندازهاى سنت و رويه و دستور العمل براى پيروان و رهروان خود باقى گذارده است كه بتوان با تكيه بر آنها راه اصيل و راستين او را تشخيص داده، انتخاب كرد.
تشييع تاريخى و بى نظير پيكر مطهر امام (ره) توسط ملت ايران كه به اعتراف رسانههاى خارجى متجاوز از ده ميليون نفر در آن شركت داشتند و سرعت عمل مجلس خبرگان رهبرى، در انتخاب «حضرت آيت الله خامنهاى» به عنوان جانشين امام و رهبر ملت ايران با اكثريت قاطع و استقبال يكپارچه اقشار مختلف جامعه از اين انتخاب به دور از هر نوع اختلاف و جناح بندى و بيعت همگانى با رهبرى جديد، موجبات حيرت جهانيان و در عين حال يأس شديد دشمنان انقلاب را فراهم كرد و نشان داد كه همه پيش بينىهاى آنها غير واقعى و بر اساس تحليلها و نگرشهاى مادى بوده است.
اگر چه ملت ايران در غم از دست دادن رهبر و مقتداى خود عزادار شد و ديگر آن چهره ملكوتى در ميان ما نيست تا با قدرت معنوى زايد الوصف خود به هنگام بحران و حوادث جانفرسا به ما آرامش بخشد و نگذارد اختلافات درونى جامعه موجب بروز تزلزل در اركان انقلاب شود، ولى رهنمودها و سنتهاى باقىمانده از آن حضرت و تلاش رهبران جامعه در ادامه راه ايشان، نويد بخش جامعه انقلابى مىباشد.
( ر.ك: انقلاب اسلامى، زمينهها و پيامدها، نويسنده: دكتر منوچهر محمدى صفحه 281)
در هر صورت آيات قرآن كريم ما را به درس گرفتن از سرگذشت پيشينيان ترغيب مى كند. هم چنين اميرالمؤمنين على(عليه السلام) مكرراً ما را به سرنوشت ملت هاى پيشين و مطالعه تاريخ و عبرت گرفتن از آن دعوت مى نمايد. آن حضرت مهم ترين موانع انقلاب و اسباب شكست نهضت ها را كينه توزى، تفرقه و پشت كردن به يكديگر معرفى مى كند.
امام خمينى در وصيت نامه سياسى ـ الهى خود با هشدار به اين كه انقلاب نبايد به دست نااهلان افتد، رمز تداوم انقلاب را چنين معرفى مى كند:
بى ترديد رمز بقاى انقلاب اسلامى، همان رمز پيروزى است و رمز پيروزى را ملت مى داند، و نسل هاى آينده در تاريخ خواهند خواند كه دو ركن آن انگيزه الهى و مقصدعالى حكومت اسلامى و اجتماع ملت در سراسر كشور با وحدت كلمه براى همان انگيزه و مقصد مى باشد.
آيت اللّه مطهرى پس از پيروزى انقلاب، به موانع و آفات انقلاب عطف نظر نمود و اذعان داشت كه اگر با واقع بينى و دقت كامل با مسايل انقلاب مواجه نشويم و در آن تعصبات و خودخواهى را دخالت دهيم، شكست انقلاب همانند نهضت صدر اسلام، حتمى خواهدبود. در اين راستا بود كه وى بحث «آفات انقلاب» را طرح نمود.
حضرت آيت اللّه خامنه اى نيز همواره اقشار مختلف مردم را از آفات و موانع احتمالى انقلاب برحذر داشته اند. ايشان در ارتباط با ضرورت و اهميت آسيب شناسى انقلاب مى گويد:
ميكروب رجعت يا ارتجاع، دشمن بزرگ هر انقلاب است كه به درون جوامع انقلابى نفوذ كرده و در آن رشد مى يابد. نفوذ فساد و ايجاد ترديد در اذهان جوانان نسبت به آرمان ها، دنياطلبى، اشتغال به زينت هاى دنيوى و زندگى راحت در جامعه و بروز علايم زندگى تجملاتى در ميان عناصر انقلابى، نشانه هايى از تأثير ميكروب ارتجاع و عقب گرد است. پرداختن به مال و مال اندوزى، دچارشدن به فسادهاى اخلاقى ـ مالى و فساد ادارى، درگيرشدن در اختلافات داخلى كه خود يك فساد بسيار خطرناك است، و جاه طلبى، كاخ آرمانى انقلاب اسلامى و هر حقيقت ديگرى را ويران مى كند.(روزنامه كيهان ، 17 دى 1373.) (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبري، كد: 5/100123782)
نظرات شما عزیزان: